زائری بود که هر روز حرم می آمد...

شاعر: سیدمحمدرضا شرافت

۱۵ شهریور ۱۳۹۲ | ۳۳۱۵ | ۴

دل من باز گرفته به حرم می آید
درد دلهاست که از چشم ترم می آید

باز هم پیش ضریح تو نشستم با اشک
لطف تو باز فقط در نظرم می آید

در همه زندگی از بی تو شدن می ترسم
که اگر دست نگیری به سرم می آید

کاش آن لحظه ی پر غصه به دادم برسی
آه آن لحظه که وقت سفرم می آید...

زائری بود که هر روز حرم می آمد
چقدر پیش تو بوی پدرم می آید

می روم از حرمت حس من این است انگار
که کسی تا دم در پشت سرم می آید

شعر می خواند و می گرید و می گریاند
طبع من باز هم از سمت حرم می آید

سیدمحمدرضا شرافت

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.4 با 5 رای


نظرات

۲۸ شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۵۳ ق.ظ
ای وای...
شرمنده به خدا...نفهمی منو ببخشید...
واقعا متوجه نشدم...

آخه معمولا برعکس میگن...
اینجا شما گفتید گل بوی گلاب میده...
اینم زیباست...
خدا رحمتشون کنه و همچون دنیا همنشین آقا علی بن موسی الرضا در بهشت باشن ان شاء الله

سیده فاطمه شیخ الاسلام
۲۶ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۹ ق.ظ
سلام.
خیلی خوب بود. قبول باشه.

آقای عباسی فر پدر آقای شرافت چند سال پیش رحمت خدا رفتن. منظورشون از "زائری بود که هر روز حرم می آمد..." پدرشون هستن.
غریق رحمت باشن انشاالله.

۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ۱۲:۳۳ ب.ظ
من متوجه این بیت نشدم:
زائری بود که هر روز حرم می آمد...

حتما مشکل از درک منه...میشه توضیح بدید؟

۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ۰۶:۴۲ ب.ظ
خیلی خوب بود...
لذت بردیم..
ای کاش جای بیت یکی به آخر و آخر عوض میشد...

که کسی تا دم در پشت سرم می آید...خیلی خوبه...

فقط این بیت رو نفهمیدم:
زائری بود که هر روز حرم می آمد...؟