در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

شاعر: فاضل نظری

۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ | ۳۴۳۰۷۰ | ۸۶
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

فاضل نظری

  • متولد:
  • محل تولد: اراک
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.9 با 2205 رای


نظرات

شایان
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ ۰۸:۴۲ ق.ظ
من حفظ کردم مچکرم

......
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ ۰۹:۱۵ ق.ظ
وای خیلییییی قشنگه
این شعر باعث شد که مامان و بابام ازدواج کنن

یاسین
۱۵ اسفند ۱۴۰۳ ۰۵:۱۷ ب.ظ
عالی

.
۰۸ آذر ۱۴۰۳ ۰۴:۵۱ ب.ظ
عالی بود

قاسم
۰۴ مهر ۱۴۰۳ ۰۴:۱۹ ق.ظ
این اشعار بسیار پر مغز و عارفانه است و مردن در این اشعار به معنی عشق واقعی است نه مجازی و ادعایی زیرا تا عاشق در معشوق فنا نشود و با معشوق یکی نشود سخن از عشق گزاف است و معشوق فقط آن وجود کاملی است که سرچشمه همه خوبی ها است و همه خوبی ها به باز می گردد انا لله و انا الیه راجعون

محمدمحمدی
۲۷ شهریور ۱۴۰۳ ۰۲:۲۶ ب.ظ
انصافا استاد از مفاخر شعر وادب فارسی معاصر.زمانی با خود میگفتم با مرگ شهریار غزل مرد ،اما امروز با وجود استاد میگویم که به بلندای تاریخ زنده ایم.

محمد
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۱:۲۵ ق.ظ
من زنده به عشقم تو مپندار که این بار
صدبار اگر زنده کنی باز بمیرم

محمد قاسمی
۱۹ فروردین ۱۴۰۳ ۰۱:۱۴ ب.ظ
شعر استاد بسیار عالی برای من یکی انگار در حقیقت بود و ای کاش این بمیرم زود برسه
زندگی مرگ قشنگیست که به آن دلبستیم
دست کم هر دو سه روز سیر به فکذش هستیم
تَمرکیده بودم به تنهاییِ خویش، مرا تو به اِغوای بیراهه بردی
به دریاچه یِ خَمرِ خالص کشاندی، و در مستیِ چشم من غوطه خوردی
بدون سلامی خزیدی کنارم، ولم کن، کجا من؟ کجا عشق؟
سکوتم رضا نیست پس چشم بردار، میان همه لاعلاجان، چرا عشق؟
کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام، دو خط چتر بی معنی ام من
تو را در بزنگاه دیدن ندیدم، همیشه گرفتارِ کم بینی ام من
حقیقی ترین حالت ذوق یک زن، عجیبی شبیه نفس های دریا
دروغی نشستم به کرسیِ کِذبم، به خود بسته ام نام جعلی خود را
چرا روبرویم دو زانو نشستی، مرا محض چه پیش و پس میکنی عشق؟
به سنگ دلم میخِ تو کارگر نیست، ولم کن تلاشی عَبس می‌کنی عشق

سلمان
۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ۱۱:۴۸ ب.ظ
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بیایم به حرم تا که بمیرم

امیرحسین سمیعی
۰۷ فروردین ۱۴۰۳ ۱۰:۳۵ ب.ظ
استاد فاضل نظری فوق العاده هستند جسارت به شعر زیبای ایشون نباشه اما مصرع دوم بیت آخر این گونه هم اگر بود به نظر بد نبود
خاموش مکن آتش افروخته ام را
در آتش عشق تو اسیرم که بمیرم

امیرحسین سمیعی
۰۷ فروردین ۱۴۰۳ ۱۰:۳۳ ب.ظ
..

امیرحسین سمیعی
۰۷ فروردین ۱۴۰۳ ۱۰:۳۲ ب.ظ
استاد فاضل نظری فوق العاده هستند جسارت به شعر زیبای ایشون نباشه اما مصرع دوم بیت آخر این گونه هم اگر بود به نظر بد نبود
خاموش مکن آتش افروخته ام را
در آتش عشق تو اسیرم که بمیرم