فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

شاعر: سید حمیدرضا برقعی

۲۲ فروردین ۱۳۹۵ | ۴۳۷۷ | ۵

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد

محکمات کلمات تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است

مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایحهً غار حراست

خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است

لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

 

همهً عمر دمادم نسرودیم از تو

قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم

عرق شرم به پیشانی دفتر دارم

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو

فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد

شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم

رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

 

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران

دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست

کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود

یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم

مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد

ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران

پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب

ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن

تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.84 با 19 رای


نظرات

حیدری
۲۱ اسفند ۱۳۹۷ ۱۱:۵۸ ق.ظ
سلام مثل بقیه اشعار عالی .همیشه پایدار وبرقرار باشید

حمید راموشانی
۱۴ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۰۹ ب.ظ
احسنت.
یقین دارم این لطافت طبع عنایتی است از جانب ام الائمه سلام الله علیها .
ان شاءالله که تا پایان راه در مسیر حضرتش باشید

حمید راموشانی
۱۴ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۰۸ ب.ظ
احسنت.
یقین دارم این لطافت طبع عنایتی است از جانب ام الائمه سلام الله علیها .
ان شاءالله که تا پایان راه در مسیر حضرتش باشید

سیده فاطمه شیخ الاسلام
۲۹ مهر ۱۳۹۲ ۰۲:۴۸ ب.ظ
سلام
حتما مقبول حضرتشان واقع شده، که هنوز شاعرید.

سرشار از مضامین عالی معنوی و ادبی.

عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
...
پسر حضرت دریا! دل مارا دریاب

سلامت و سربلند باشید.
سپاس

حامد صفایی پور
۲۹ مهر ۱۳۹۲ ۰۱:۳۴ ق.ظ
آفرین