از سر نام تو سنگینی القاب افتاد

شاعر: مرتضی امیری اسفندقه

۱۶ آبان ۱۳۹۲ | ۲۲۳۹ | ۰

عاقبت جان تو در چشمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهتاب افتاد
پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد

نور در کاسه‌ی ظلمت‎زده‌ی چشمت ریخت
خواب از چشم تو ای شیفته‌ی خواب، افتاد

کارت از پیله‌ی پوسیده به پرواز کشید
عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد

چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفر
آن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد

عادتت بود که تکرار کنی «بودن» را
از سرت زشتی این عادت ناباب افتاد

ماه را بی‌مدد تشت تماشا کردی
چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد

چه کشش بود در آن جلوه‌ی مجذوب مگر
که به یک جذبه چنین جان تو جذاب افتاد

چهره‌ی واقعی‌ات را به تو برگرداندند
از سر نام تو سنگینی القاب افتاد

شهد سرشار شهادت به تو ارزانی باد
آه از این مردن شیرین، دهنم آب افتاد

امشب از هرم نفس‌های اهورایی تو
گرم در دفتر من، این غزل ناب افتاد

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2.75 با 4 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.