فدای همت مردی که داد آخر دست

شاعر: ابوالفضل زرویی نصرآباد

۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | ۵۷۵۶ | ۸
شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟

حدیث حسن تو را نور می‌برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست

چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست

چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟

برای آن که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست

چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بحر و لنگر دست

بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله‌ای داده است کم‌تر دست

صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست

چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست

گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست

هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟

مگر نیامدن دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست

به خون چو جعفر طیار بال و پر می‌زد
شنیده بود شود بال، روز محشر، دست

حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت
و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟

به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست

در آن سموم خزان آن‌قدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست

به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشه‌ی چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست

نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست

*

به حکم شاه دل ای خواجه! خشت جان بگذار
ز پیک یار چه سر باز می‌زنی هر دست؟

به دوست هرچه دهد، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین می‌دهد به دلبر دست

ابوالفضل زرویی نصرآباد

  • متولد:
  • محل تولد:
  • کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.52 با 61 رای


نظرات

مهدی
۱۷ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۴۱ ق.ظ
خوش بحال شاعری که چنین شعری در پرونده‌اش ثبت است

حاج امیر
۰۱ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۳۸ ق.ظ
روحش محشور با اولیاءالله

علیرضا جمالی
۲۶ تیر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۴ ب.ظ
مزارت نورانی، روحت شاد، راهت روشن، عاقبتت به خیر، جابگاهت بهشت و یادت گرامی.

ایمانی
۳۱ فروردین ۱۴۰۲ ۰۹:۳۸ ب.ظ
غروب ماه رمضان از برنامه محفل شنیدم، چشمانم بارانی شد؛
در اینجا خواندم، خیالم آسمانی شد؛ خداوند شاعرش را رحمت کند و شما را بر مودت اولیائش برقرار بدارد..

علیرضا ملک محمدی
۳۱ فروردین ۱۴۰۲ ۰۸:۴۸ ب.ظ
چقدر زیبا ... خیلی لذت بردم

علیرضا ملک محمدی
۳۱ فروردین ۱۴۰۲ ۰۷:۵۷ ب.ظ
چقدر زیبا ... خیلی لذت بردم

محمد رضا
۱۰ فروردین ۱۴۰۱ ۰۹:۴۹ ب.ظ
با حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام محشور باشید استاد ، لذتی بردیم و اشکی ریختیم عزیز

حمید ب
۲۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۵۲ ب.ظ
روح استاد شاد ...