سر ميكشد از حنجري آتش گرفته
غم نالههاي خواهري آتش گرفته
اينجا كبوتربچهها را يك كبوتر
پيچيده در بال و پري آتش گرفته
فرياد عصمت شعله ميگيرد دمادم
از تارو پود معجري آتشگرفته
بشتاب زينب! در ميان شعلهها باز
دامان طفل ديگري آتش گرفته
آن سوي فرياد عطش صد حنجره درد
در لايلاي مادري آتش گرفته
از داغ اين آلالههاي غرقه در خون
هر گوشه چشمان تري آتش گرفته
قرآن تلاوت ميكند فرزند قرآن
از روي نيزه با سري آتشگرفته
پيش نگاه خسته ی پروانه، شمعي
افتاده بر خاكستري آتشگرفته
□
بيشك تمام اين وقايع ريشه دارد
دراتفاقات دري آتشگرفته