و کربلای سکوتی و چارده قرن است...

شاعر: سید حمیدرضا برقعی

۱۷ آبان ۱۳۹۵ | ۴۸۵۸ | ۲

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی!  صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو

به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز  عِزّةُ للّه  نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو

گریز می زند از ماتمت به عاشورا
گریز می زند از کربلا به ماتم تو


فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 13 رای


نظرات

امیر عباس بختیاری
۲۰ تیر ۱۳۹۳ ۱۱:۰۶ ق.ظ
سلام آقای برقعی...
با این که این شعر رو بار ها شنیدم ولی خیلی دوسش دارم...
انشاءالله همیشه از شعر های شما کمال استفاده رو ببریم....

سلمان
۳۰ دی ۱۳۹۰ ۱۲:۰۱ ب.ظ
چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست

این سید ما گویا از جمله اهلا من العسل خوشش اومده که اینقدر تکرارش کرده

ولی واقعا مرهم دل آقامون شده

سعی کنیم با گناهامون بر این زخم نمک نپاشیم که تازه خودش بیش از بیش می سوزاند