باز خوابید ِ تن ِ فربهی میدان با تو
شهوت ِ این شب ِ آلودهی تهران با تو
آه گلنار، همین بوق، همین ترمزها
بُرده از یاد ِ تو، میعاد ِ درختان با تو
بوقها باز جویدند تنت را امشب
آه گلنار، چه کردهست خیابان با تو!
سالها فاصله داری ز شب ِ دهکده و
درهم آمیختن گیسوی باران با تو
عرق شور کجا؟ بوی گُل و شیر کجا؟
سالها فاصلهی دختر چوپان با تو
گُل ِ آتش، لب ِ تو یخ زده و وقت ِ سلام
نیست آن سرخ شدن، شرم ِ گریزان، با تو
قصدش آن است که گرمای تنت را بمَکد
که قدم میزند این گونه زمستان با تو
دست ِ تو سرد، دلت سرد، نگاهت سرد است
نیست آن شعلهی رقصندهی پیچان با تو
میروم دور شوم، روی سرم میریزند
خاطراتم همه پوسیده و ویران با تو
با من اندوه ِ درختان ِ انار ِ بی بار
عشق بازی کثیف ِ «شب تهران» با تو