با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور ...

شاعر: سیدمحمد جواد شرافت

۲۹ آذر ۱۳۹۱ | ۱۹۹۸ | ۲
رفتیّ و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد..
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

من بودم و تو، نیمه شب، دروازه ی شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم های خسته ی من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خسته ی من

ای لاله من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی ...

سیدمحمد جواد شرافت

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 4 رای


نظرات

فرشاد سوری
۰۷ شهریور ۱۴۰۳ ۱۱:۱۳ ب.ظ
واقعا کیفور شدم

مسعود یگانه
۲۵ شهریور ۱۴۰۱ ۰۳:۳۹ ق.ظ
درود
شعر پر مفهوم با صدای استاد عالی بود،سپاس.

لیلا
۱۷ بهمن ۱۳۹۹ ۰۵:۱۱ ب.ظ
دوستان بیت آخر کنار به کسره هست یا به ضمه

محسن اصلانی
۰۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۳۷ ق.ظ
استاد افتخاری آوازی بسیار زیبا و عالی را با این شعر در دستگاه شور اجرا کرده اند.
آلبوم زیباترین

محسن زارعی
۲۳ شهریور ۱۳۹۹ ۱۰:۵۵ ب.ظ
عالی وزیبا بود سر ذوق آمدم

حمیدرضا اصغری
۱۰ شهریور ۱۳۹۹ ۰۷:۰۳ ب.ظ
خیلی عالی و بسیار زیبا و پر مفهوم....

محمد
۲۳ دی ۱۳۹۸ ۰۳:۲۳ ب.ظ
الحق.والنصاف.عالی.بود