نیستی و سالهاست
دانه های برف
این مسافران بی قرار ابرها
با علامت سوال چترها
مواجه اند
نیستی و کودکانمان
-با کمان-
قاب آفتاب را نشانه رفته اند
آسمان
غیر جای خالی
پرندگان مرده را
نشان نمی دهد
هیچکس برایمان
دست دوستی
تکان نمی دهد
نیستی و
موجها هنوز
سنگ خاک را
به سینه می زنند
ابرها هنوز
روی حرف آفتاب
حرف می زنند