منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

شاعر: سید حمیدرضا برقعی

۲۱ خرداد ۱۳۹۶ | ۱۲۲۵۶ | ۱۰

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

 کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم

کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم

رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ی ساده
دوبیتی های باباطاهرم عریان عریانم

 شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله ی چنگیزخان آمد؛ نمی دانم -

 چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانه ام می سوخت؛ گفتم آه...دیوانم...

 چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم

 من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم

فراوان داغ دیدن ها؛ به مسلخ سر بریدن ها
حجاب از سر کشیدن ها؛ از این غم ها فراوانم

شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغ دار کشته ی حمام کاشانم

 سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم

 گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم

 صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم

 سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم

شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.85 با 95 رای


نظرات

بنده خدا
۱۵ آذر ۱۴۰۲ ۰۳:۰۸ ب.ظ
سلا شعر بسیار بسیار زیبایی است
ولی متوجه نمی شوم که مخاطب شعر کیست آیا شخص یا موضوع خاصی مد نظر بوده؟

تهماسبی
۲۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۲۸ ق.ظ
دستمریزاد و خداقوت به اندیشه و قلم‌تان، جناب آقای برقعی💐

هدی
۳۰ تیر ۱۳۹۸ ۰۱:۵۰ ب.ظ
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم

قابل توجه عزیزانی که برای انتخاب اسم، برگشت به عقب دارند مانند ملیکا!!!

من
۳۰ بهمن ۱۳۹۷ ۰۸:۵۴ ب.ظ
چرا بیت آخر رو اونجا "اگر سلطان رضا باشد" اجرا کردین؟

رضا محمدصالحی
۲۱ دی ۱۳۹۳ ۰۴:۱۰ ب.ظ
اگر شاعر تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من سرگرم بازی با حروف و خط دیوانم

سلام و عرض ادب جناب برقعی نازنین

اجرای به یاد ماندنی تان را در اختتامیه سوگواره هفتاد و دو خط اشک تجسم کردم

دست مریزاد و درود

مرتضی افتخاری
۱۸ دی ۱۳۹۳ ۱۱:۴۹ ق.ظ
واقعا شعر زیبایی بود
کتابِ تاریخ بود برای خودش
و مایه ی غرور
واقعا مرحبا

رضا سهرابی
۱۷ دی ۱۳۹۳ ۰۸:۱۳ ب.ظ
سلام...

دوباره لذت بردیم...هر دفعه این شعر را می خونم به وجود شاعری ارزشی چون شما افتخار می کنم...

صادق ميكاييل زاده
۰۲ خرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۸ ق.ظ
بسيار زيباست و درهم برهم مثل بازار سيد اسماعيل.....آقاي برعي شماهم شاعر توانمندي

هستيدوهم بدون ترس ازسخنان بزرگ استفاده مينماييد شماسازنده شعر هستيد نه سراينده

سیده فاطمه شیخ الاسلام
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۱:۱۲ ب.ظ
سلام
بیتی در حدّ وُسع، تقدیم به چنین زیبا غزلی ...
...

من از شیراز تا تبریز، شاعر خیز و شکّر ریز

تو را از محتشم تا برقعی لبریز، ایرانم


سلامت و سربلند باشید

محمود دبستانی
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۳۱ ب.ظ
مثل همیشه گل کاشتید جناب برقعی عزیز.