پرسيد که دوستم نداري؟

شاعر: محمدمهدی سیار

12 مرداد 1393 | 2953 | 0
 
پرسيد که دوستم نداري؟
گفتم چه شد آن يقين و ايمان؟!
 
خنديد: ليطمئن قلبي!
خنديدم: پس به حکم قرآن...
 
برخيز بيا ببُر سرم را
آنگاه به آتشم بسوزان
 
خاکستر تازه ي مرا بعد
بر قله ي چار کوه بنشان
 
آن گاه مرا بخوان دوباره
تا بازآيد به قالبم جان
 
تا باز آيم دوان به سويت
تا باز آيد به جانت ايمان!
 

محمدمهدی سیار

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 12 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.