هاجر! آن روز چه مي کردي اگر اسماعيل...

شاعر: پانته آ صفایی بروجنی

۱۸ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۹۷۷ | ۱
 
اين که دوربين تو هي دور و برش مي گردد
ميکروفن خم شده و دور سرش مي گردد ـ
 
باغباني است که با قامت خم در پي يک
گل مفقود الأثر، يا اثرش مي گرد
 
هر که اين جاست به دنبال نشاني کسي است
او به دنبال پلاک پسرش مي گردد
 
...
در پي روشني چشم ترش آمده است
او به دنبال پلاک پسرش آمده است
 
هاجر! آن روز چه مي کردي اگر اسماعيل
ديده بودي که خودش رفته، سرش آمده است؟
 
تو به دوربين خبر شرح بده اي مادر
چه بلايي!... چه بلايي به سرش آمده است!
 
اين که چون کفتر پر ريخته چندين سال است
پسرش رفته و حالا خبرش آمده است
 
هاجر! آن روز چه مي کردي اگر ابراهيم
ديده بودي که سرش زير پرش آمده است؟
 
به جرايد تو بگو اين زن در عرض دو شب
جسد شوهر و نعش پسرش آمده است!
 
تو بگو آتش عالم به سرش مي گردد
اين که دوربين شما دور و برش مي گردد!
 
 

پانته آ صفایی بروجنی

  • متولد:
  • محل تولد: بروجن
  • مهندسی مکانیک و دانشجوی كارشناسی ارشد ادبیات
  • خوش به حال آهوها
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.29 با 7 رای


نظرات

رضا محمدصالحی
۱۹ خرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۱۰ ب.ظ

هاجر! آن روز چه مي کردي اگر اسماعيل
ديده بودي که خودش رفته، سرش آمده است؟

بسیار عالی ... دست مریزاد بانوی ادیب

و پیشنهاد :


تو به دوربين خبر شرح بده مادر / او /
چي بلايي!... چه بلايي به سرش آمده است!