باهمان دست راست ات بشکن آخرین قفل این نفس ها را
بال های شکسته می دانند رمز محکم ترین قفس ها را
هرچه را پیش از این نمی خواهم، تازه در ابتدای این راهم
ببرم هرکجا که می خواهی، تو نشانم بده سپس ها را
کاش زیبا نبود چشمانت، آه از این نابرادران حسود
پلک هایت ورق ورق زده است شرحی از احسن القصص ها را
کوسه ها تکه تکه ام بکنند باز دست از تو برنخواهم داشت
وارث ماهیان اروندم، می روم تا ته ارس ها را
درد و تنهایی و غریبی که سرنوشت تمام عاشق هاست
توکه باشی برای من کافی است، چه نیازی است هیچ کس ها را