صدها پرنده مثل تو بي بال و پر شده ست
صدها درخت سبز دچار تبر شده ست
بسيار نخل سوخته افتاده بر زمين
تا يک چراغ در شب تاريک بر شده ست
تا چشمه اي بجوشد از اين سنگلاخ خشک
از اشک چشم، دامن يک ايل تر شده ست
با اين همه عروس سيه پوش عجيب نيست
اين سرزمين سوخته مجنون اگر شده ست!
...
پرسيدم او که رفت تو با بچه ها چطور؟...
اين سال ها چگونه براي تو سر شده ست؟
چيزي نگفت، روسري اش را عقب کشيد
ديدم چقدر خسته تر و پيرتر شده ست!
گفتم جزيره مثل من و توست، يک زن است
يک زن که داغ ديده و خونين جگر شده ست
يک زن که مثل ما جگرش تکه تکه است
يک زن شبيه ما که دلش شعله ور شده ست
زل زد به استکان پر از چاي سرد و گفت
مرداب هاش مزرعه ي ني شکر شده ست