بنشين برايم ني بزن طوري که چوپان ها
هرشب براي بره هاشان در بيابان ها...
تو ني بزن، من شعر مي خوانم، و مادر... آه!
مادر کنار باغچه سرگرمِ ريحان ها
اي مهربان شانه هايت زير پيراهن
چون کوه هاي زادگاهم در زمستان ها!
لبخند هايت نسخه اي از خط نستعليق
تنهاييت معمار ايوان ها، شبستان ها
وقتي تو لذت مي بري از عطر گل هاشان
با خود مي انديشم چه خوشبختند گلدان ها!
اي کاش دنيا دشتي از گلهاي وحشي بود
با هق و هقِ مشکها و دودِ قليان ها
يا کاش مثل خواب بعد از ظهر صحرا بود
با رقص دامن هاي پر چين دور قزغان ها*
دنيا ولي مثل غروب کوه دلگير است
بنشين، برايم ني بزن، طوري که چوپان ها...
*ديگ بزرگ مسي