وقتی که شیر، بسته ی زنجیر می شود
روباه لنگ بی سر و پا شیر می شود
هر داغ تازه مردن ما را بهانه ای ست
از هر هزار مرد، یکی پیر می شود
در ما امید، گوی بزرگی ست رو به اوج
تا می رسد به قله سرازیر می شود
یک گاو لاغر آمد و یک گله را درید
این خواب مانده ایم چه تعبیر می شود
دنیا گشاده دست شده، زخم ما مدام
بر سفره ای جدید، نمک گیر می شود
تصویب شد که اشک نریزیم بعد از این
از قلب های یخ زده تقدیر می شود
گفتم دریغ، مزرعه در حال مردن است
گفتند صبر کن که ملخ سیر می شود