گمنام ماند تا نکند تیتر یک شود
شاعر: عباس احمدی
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ |
۱۸۱۸ |
۰
محکم فشرد توی دو دستش کلاش را
نشنیده بود نعره ی آماده باش را؟
نشنیده بود یا که نمی خواست بشنود
هشدارهای هرزه ی عقل معاش را
پلکی نزد مباد که سدّی بنا شود
تندآب رودخانه ی خونِ خراش را
وردی نخواند تا که گلستان کند او
این آتش شرر زده بر هر دو پاش را
با موج انفجار به دریا زد و چشید
در سکر زخم، نشئه ی این ارتعاش را
گمنام ماند تا نکند تیتر یک شود
پس زد صدای شاتر و برق فلاش را
می خواست تا نماند و می خواست ننگرد
اسراف و حیف و میل و بریز و بپاش را
آمد به خواب مادرش و با گلایه گفت:
این سنگ قبر مرمری خوش تراش را...