يک عده بعدِ دم زدن از خير، شر شدند

شاعر: مهدی زارعی

۰۳ تیر ۱۳۹۳ | ۱۰۵۹ | ۰
با مرگِ مرد، پنجره ها بسته تر شدند
چشمانِ سرد و خشکِ غزل، باز، تر شدند
 
هر فتحه، ضمه، کسره و هرچه قلم نوشت
در خود فرو نشسته و زير و زبر شدند
 
شاعر وجود ملتهبي شد که هفت شمع
در چشم هاي سوخته اش شعله ور شدند
 
آن وقت، هشت هاله ي نورِ ازل ـ ابد
ما بين آسمان و زمين هشت «سر» شدند
 
سرها به شکل هشت قمر، هشت نورِ محض
با هم يکی شدند و قمر در قمر شدند
 
هر فال شوم و نحس در آن لحظه سَعد شد
خفاش ها: کبوتر و شب ها: سحر شدند
 
پس نور هشتم آمد و مردي شد و سپس
سمت ديار پارس «حَضَر»ها «سفر» شدند
 
او که رسيد، خشک درختانِ پيرِ شهر
از ميوه هاي شوق و شعف بارور شدند
 
لب باز کرد و هرزه علف هاي تلخ دشت
از طعم شهد روي لبش نيشکر شدند
 
اغراق نيست اين که بگويند شاعران:
از سِحر چشم هاش، بهايم، بشر شدند
 
در مجلس مناظره يک جلوه کرد و بعد
مردانِ علم و فضل و هنر، بي هنر شدند
 
اما درست مثل هميشه به سود خود
يک عده بعدِ دم زدن از خير، شر شدند
 
آنان که در حضور هزاران دختِ سست
بر ريشه ي درخت تنابر، تبر شدند
 
انگورهاي باغ پس از او شراب؟ نه،
در خُمره هاي سوخته، خون جگر شدند!
 
صيادها به قصد غزالان بي پناه
از نو، به تاخت، عازم کوه و کمر شدند...
 

مهدی زارعی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.