باز هم مورچه در رهگذر است
منتظر در صف قند و شکر است
منتظر در صف طولانی و باز
نوبتش بعد هزاران نفر است
من دلم ران ملخ می خواهد
مادرم گفته:برایت ضرر است
پدرت دانه ی گندم بر دوش
باز آورده که خوشمزه تر است
شش برابر شده سنگینی هر
بار دانه که به دوش پدر است
پدرم مثل پر کاه است، آه
وزن هر دانه از او بیشتر است
هرچه سنگین شود او باز آن را
می برد خانه که خیلی هنر است
شش عدد دانه ی گندم مائیم
بار سنگین و پدر در خطر است
و پدر آه، یکی یک دانه است
شش عدد ما و پدر مختصر است
ریز دیدند پدر را...له شد
پس سبکبار به فکر سفر است
گریه کردیم که جان شیرین
دارد او گرچه فقط این قدر است!!!
پس میازار که او دانه کش است
او فقط مورچه ای کارگر است
روز تشییع همان مورچه است
چقدر مورچه این دور و بر است