و عازم سفرم، چای تازه دم نکنید
شاعر: عباس احمدی
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ |
۱۳۰۳ |
۰
و عازم سفرم، چای تازه دم نکنید
نمی رسد خبرم، حجله ای علَم نکنید
تمام عمر، قفس بوده قسمتم، لطفاً
لقب به من ندهید و کبوترم نکنید
برای روز مبادا نگاه شان دارید
بس است اشک، بگو: «چشم ها ورم نکنید»
گذشته ام ز خودم، نه! نمی رسم به شما
دلم اگر به شما گفت، باورم نکنید
من از کفن، خجلم شرمسار تابوتم
به زیر این تن تبدار، شانه خم نکنید
جنازه ای که زمین زاد رنج بوده و درد
دوباره وارد این خاک محترم نکنید
ز عشق هر که بمیرد شهید خواهد بود
ولی به نام من از سهم عشق کم نکنید
صدای ضجه ارواح شاعران آمد
آهای! مصرع و ابیات شعر، رم نکنید