من استکانم شد به لب تر کردني خالي

شاعر: پانته آ صفایی بروجنی

۱۱ تیر ۱۳۹۳ | ۶۱۳ | ۰

چون واگني فرسوده در راه آهني خالي

از من چه باقي مانده جز پيراهني خالي؟
 
دارد فرو مي ريزد اجزاي تنم در من
آن طور که ديواره هاي معدني خالي
 
چون آخرين سربازِ شهري سوخته يک عمر
جنگيده ام در مرزهاي ميهني خالي
 
حالا که سر چرخانده ام در باد مي بينم
پشت سرم شهري ست از هر روشني خالي
 
گنجايشِ اين جام ها اندازه ي هم نيست
من استکانم شد به لب تر کردني خالي
 
آن باغبانم که پس از يک عمر جان کندن
از باغ بيرون آمدم با دامني خالي

پانته آ صفایی بروجنی

  • متولد:
  • محل تولد: بروجن
  • مهندسی مکانیک و دانشجوی كارشناسی ارشد ادبیات
  • خوش به حال آهوها
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.