بیل و کلنگ و ریشه بُر و گاوآهن اند
دارند روستای مرا شخم می زنند
دارند دانه دانه درختان سبز را
با داس و تیشه، از کمر، از ریشه می زنند
اینجا در آسمان همه ی شب ستاره ها
مانند شمع های عزاخانه روشن اند
اینجا تمام روز زنانی سیاه پوش
در سوگ سروهای جوان، موی می کَنند
گیرم تمام باغچه را زیر و رو کنند
شایع کنند غنچه و پروانه دشمن اند
گیرم که زیرِ ضربِ تبرهای تیزشان
حتی درخت های تنومند بشکنند...
من جلگه ی وسیع شمالم، چه می کنند
با این همه جوانه که در سینه ی من اند؟