آهسته آهسته باران، آهسته آهسته رویا
از شب گذشتیم و اینک، صبح است صبح تماشا
تن جمله چشم است مسحور، جان جمله گوش است مدهوش
آغوش واکرده خورشید، دنیاست غرق تماشا
عطر پر جبرئیل است، این آسمان بی بدیل است
نقاره ها نفخ صورند، زوار تو موج دریا
فریادها بی هیاهو، دل ها دلِ تنگِ آهو
جز نام تو ضامنی نیست آهوی دل های ما را
در دوردست غریبی، پیچیده بود عطر سیبی
از نینوا بود تا توس، آن عطر، تنهای تنها
آرام می گرید این جا، باران که چشمِ دل ماست
ما نیز چون تو غریبیم، این آسمان شاهد ما