گیج می خُورَد دِلَم، پشت خاكریزها
مصر آرزو كجاست آه ای عزیزها؟
راه آسمان هنوز، ناگشوده مانده است
كی به نور می رسد، دست این گریزها؟
انتظار می كشند رویشی دوباره را
شعله های ساكتِ آخرین ستیزها
بوی مرگ می دهد، بوی آب و دانه نیز
كوچه های بی شهید، شهر دشنه تیزها
چفیه های چاك چاك، خاك می خورند و ما
سال هاست مانده ایم دلخوش چه چیزها :
مشت های آهنین، خطبه های آتشین
اشتراك دردها، انحصار میزها