وای من که می روید دشنه دشنه خار اینجا
مثل این که می گیرند، ماتم بهار اینجا
جای جای این وادی، از سراب سیراب است
ریشه ریشه می سوزند، بوته های خار اینجا
در جهان بی دردی، از پی چه می گردی؟
وا نمی شود ای دل،عقده ای ز کار اینجا
ناله ای، خروشی نیست، آه شعله جوشی نیست
ما دلی نمی بینیم، گرم و شعله بار اینجا
از من و تو می گیرد فرصت تماشا را
بیعتی که آیینه بسته با غبار اینجا
آتشین دمان رفتند سرفشان و پاکوبان
بعد از این نمی رقصند با طناب دار اینجا
شور سر به داری نیست، شوق پایداری نیست
تا به کی ز دلتنگی، می کشی هوار اینجا؟
التهاب داغی کو؟ لاله ای، چراغی کو؟
تا تو را به رقص آرد عشقِ شعله کار اینجا
ترتب شهیدان را غرق لاله کن، یعنی:
پاره ی دلی بگذار روی هر مزار اینجا
کورسوی نوری نیست،روشنای طوری نیست
ای کلیم من برخیز! مژده ای بیار اینجا
ای زلال روحانی! چشمه چشمه جاری شو
وِی شکوه بارانی نم نمی ببار اینجا