مانده بودم غيرت حيدر به فريادم رسيد
در وداعي تلخ، پيغمبر به فريادم رسيد
طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فريادم رسيد
انتخابي سخت، حالم را پريشان کرده بود
شور ميدان داري اکبر به فريادم رسيد
تا بکوبم پرچم فرياد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام ـ اصغر ـ به فريادم رسيد
تا بماند جاودان در خاک، اين فرياد سرخ
خيمه آتش گشت و خاکستر به فريادم رسيد
نيزه ها و تيرها و تيغ ها کاري نکرد
تشنه بودم وصل را خنجر به فريادم رسيد
جبرئيل آمد: بخوان! قرآن بخوان! بي سر بخوان!
منبري از نيزه ديدم، سر به فريادم رسيد