باز از ميان خاطره هايم تو نم نمک
پر مي کشي به سوي دلم مثل شاپرک
يادش به خير آن پسر سرکش و شلوغ
يادش به خير دخترکي شاد و با نمک
ديگر گذشت بازي ما توي کوچه ها
غوغاي گرگ و گله و شور الک دولک
انگار باز گوشه ي ايوان نشسته اي
انگار باز مي کشم از باممان سرک
عشقم پر از درستي و مشقم پر از غلط
چشمت هميشه خيس از اين که مرا فلک...
با دفتري که پر شده از قلب هاي جفت
با کارنامه هاي پر از نمره هاي تک
من با اميد ديدن تو پاي ديگ آش
تو ناز... با بهانه ي يک شربت خنک
... آن روز مثل اينکه قدم هات مانده بود
در کوچه بين ماندن و رفتن اسير شک
يک بغض،... يک نگاه، که يعني تمام شد
مادر و يک اشاره که يعني برو کمک
ماشين درست از وسط عشق ما گذشت
و زير چرخ هاش دلم شد تَرک تَرک
رفتي و من هزار غزل، نامه نامه درد
مي خواندم از فراق تو در گوش قاصدک
کم کم اميد از شب تاريک رفت و ماند
يک دفتر سياه و قلم دست آدمک
... حالا دوباره از دل آن خاطرات دور
تو مي رسي و سايه ي عشقي که نم نمک...