تا صبح روی بسترم کابوس می ریخت

شاعر: عباس احمدی

07 اردیبهشت 1391 | 2435 | 0
دیشب از پلک خدا فانوس می ریخت
از چشم من اشعار نامأنوس می ریخت

دیشب تمام خواب را بیدار بودم
تا صبح روی بسترم کابوس می ریخت

بی وزنی اندیشه بود و جذبه ی عشق
از جذر و مدّ ماه، اقیانوس می ریخت

تب داشتم، آن قدر که از آتش من
یک آسمان خاکستر ققنوس می ریخت

جای شما خالی عجب بیدل شبی بود
از هند چشمانش پر طاووس می ریخت

از زخم های کهنه ام قندیل قندیل
آوازهای عهد دقیانوس می ریخت

از شب که چاه اشک مولا(ع) بود، آن شب
تا نیمه شب «یا نور یا قدوس» می ریخت

در بیت آخر جمعه شد درد یتیمی
از سایه ی این شعر مأیوس می ریخت

عباس احمدی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.