موشک کاغذي بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت

شاعر: محمدحسین ملکیان

۱۸ شهریور ۱۳۹۳ | ۴۳۰۶ | ۳


موشک کاغذي بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: ...هواپيما بمب روي قرارگاه انداخت

پدر از روي صندلي افتاد، پاشد و گفت:«يا علي»... افتاد
سقف با بمب اولي افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت

تانک از روي صندلي رد شد شيشه ي عينکم ترک برداشت
يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت

خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه خيز می رفتيم
او به جز عکس خانوادگي اش هرچه برداشت بين راه انداخت
...
به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روي دستهايم بود
يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت

موشک آرام روي تخت افتاد زني از بين چند دست لباس
يونيفرم پلنگي او را توي ايوان جلوي ماه انداخت

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.6 با 15 رای


نظرات

روجا
۲۵ فروردین ۱۴۰۳ ۰۹:۳۲ ق.ظ
اشک ریختم

اشک ریختم

شهدا و جانبازان همیشه عزیزند❤️

روجا
۲۵ فروردین ۱۴۰۳ ۰۹:۳۱ ق.ظ
اشک ریختم

اشک ریختم

ی شهدا و جانبازان همیشه عزیزند❤️

رضا پهلوان پور
۲۳ فروردین ۱۴۰۳ ۱۰:۴۲ ق.ظ
شهدا یک در یک روز شهید میشوند
جانبازان هر روز
خانواده ی شهدا در یک روز شهید را تا بهشت بدرقه میکنند و
خانواده جانبازان هر روز
دست مریزاد