دوست دارم
آنقدر بگذرد، تا خاک شوم
با من
پلی بسازند تاریخی...
کنار پایه هایم بایستی، عکس بگیریم
بگذری...
آنقدر از جنگ برنگردم
تا فسیلم را
تو پیدا کنی
نوازشم بدهی با قلم مویت
و سوژه ای بشوم برای دکترای تو...
یک
دو
چند دنده بشمار!
تا به قلبم برسی
که در سینه ی مورچه ها می تپد!...
حالا سرب را بیرون بکش!
دوست ندارم
در پایان نامه ات، دفاع کنی از من
و برای ادامه ی تحصیل
از این خاک بگذری...