آی تیغ بی حیا!شرم کن وضو بگیر

شاعر: سعید بیابانکی

۲۶ تیر ۱۳۹۳ | ۲۶۴۶ | ۳
ای سجود باشکوه و ای نماز بی نظیر
ای رکوع سربلندو ای قیام سر به زیر
 
در هجوم بغض ها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکست ناپذیر
 
شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه، مرگ را تو دستگیر
 
فرش آستانه ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی ات دستبافی از حصیر
 
کیست این یگانه مرد، این غریب شب نورد
این که آشنای اوست هم صغیر و هم کبیر
 
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
 
بعد از او نه من نه عشق، از تو خواهم ای فلک
یا ببندی ام به سنگ، یا بدوزی ام به تیر
 
دست بی وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی حیا! شرم کن وضو بگیر
 
لَختی ای پدر درنگ، پشت در نشسته اند
رشته های سرد اشک کاسه های گرم شیر 

سعید بیابانکی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.14 با 14 رای


نظرات

مهسا
۲۱ فروردین ۱۴۰۲ ۱۱:۴۹ ق.ظ
اشكم دراورد اين شعر ، به بند بند وجودم نشست، خوش به سعادت شاعر بزرگوار اين شعر زيبا ، يا علي

محمدرضا اسماعیلی
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۲:۴۷ ب.ظ
این شعر را از اول تا اخر با گریه خواندم خداوند جزای خیر به شما بدهد

محمدعلي ساكي
۲۱ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۲۴ ق.ظ
بيت پاياني بيشتر به دلم نشست ولايي بماني و عاقبت بخير
لختي اي پدر درنگ پشت در نشسته اند
رشته هاي سرد اشك كاسه هاي گرم شير