عشق را زیر خاک پنهان کرد

شاعر: سعید بیابانکی

۲۶ تیر ۱۳۹۳ | ۱۵۸۹ | ۱
کوه آهسته گام برمی داشت
پیکر آفتاب بر دوشش
مثل آتش فشان خاموشی
کوه بود و غرور خاموشش
 
کوه می رفت و پا به پایش نیز
کاروان کاروان غم و اندوه
کوه می رفت و بر زمین می ماند
یک دماوند ماتم و اندوه
 
وقت آن بود تا در آن شب سرد
خاک، مهمان آفتاب شود
وقت آن بود سقف سنگی شب
خم شود، بشکند، خراب شود
 
کوه با آفتاب نیمه شبش
سینه ی خاک را چراغان کرد
دور از آن چشم های نامحرم
عشق را زیر خاک پنهان کرد
 
ماه از کوه چهره می دزدید
تاب آن دشت گریه پوش نداشت
کوه سنگین و خسته بر می گشت
آفتابی به روی دوش نداشت
 
کوه می رفت و پشت نخلستان
با دلی داغدار گم می شد
کوه می رفت و خانه ی خورشید
در مهی از غبار گم می شد...

سعید بیابانکی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.13 با 40 رای


نظرات

بابک تواضعی شاعر نقداجتماعی وخطاط نوازنده وخواننده
۲۴ فروردین ۱۴۰۱ ۱۰:۰۴ ق.ظ
بسیار عالی زیبا وبی نقص