یک انفجار، شعر مرا تکه تکه کرد

شاعر: محمدرضا ترکی

۳۰ تیر ۱۳۹۳ | ۲۶۲۹ | ۴

لب باز کرده اند به فریاد، زخم هاش...
...
بر نیل غزّه این همه تابوت های خُرد...
...
با آنکه کوچک است بزرگ است داغ او...
...
موشک برای حمله به یک قاصدک... چرا؟!
...
تعداد زخم های تو و داغ های من...
...
آه این عروسکی ست که در خون تپیده است؟!
...
یک غزّه کودکان به خون خفته شاهدند...
...
شیر است و خون تازه که جاری ست از لبش...
...
از خواب کودکان تو آشفته تر منم...
...
یک انفجار شعرِ مرا تکّه تکّه کرد...

محمدرضا ترکی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 5 رای


نظرات

سیده فاطمه شیخ الاسلام
۰۱ مرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۲۵ ب.ظ
سلام
خیلی خوب. خیلی عالی.

پاینده باشید استاد.

حسن بیاتانی
۳۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۰۸ ب.ظ
خودشون اسمشو گذاشتن "خوشه" اما در واقع یک غزله که در اثر انفجار تکه تکه شده

رضا سهرابی
۳۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۳:۵۵ ب.ظ
قالب شعر چیه؟

محمدعلی علمی
۳۱ تیر ۱۳۹۳ ۱۲:۵۰ ق.ظ
یک انفجار شعر مرا تکه تکه کرد ..

خیلی خوب بود