با اين خيال خوش که از غم مي گريزد
دنيا به آغوش جهنم مي گريزد
از مشت خيس آسمان در فصل قحطي
دارد هواي تشنه نم نم مي گريزد
ديگر کسي شايسته ي رحم زمين نيست
از زير پاي شهر، زمزم مي گريزد
وقتي که معبد دست ناپاکان بيفتد
گم مي شود عيسي و مريم مي گريزد
دست دعا وقتي برآورديم ديديم
از دستمان حتي دعا هم مي گريزد
بيهوده در فکر علاج ما نباشيد
از پيش زخمِ کهنه، مرهم مي گريزد