گریه کنم قاه قاه، خنده کنم زار زار
خود چه خبر دارد از گریه ی بسیار، یار؟
تیر کج ابرویش دیده به تردید دید
شکر که بر مقصدش می رسد این بار، بار
هیچ نمی گشت او با تن رنجور، جور
عشق اگر داشت با این همه انکار، کار
عشق یکی پنجره ست باز شود دیر دیر
دیده به دیدار این منظره وادار دار
تا به کی این سان خراب؟ خانه ات آباد باد
خیز! تو منشین چنین صامت دیوار وار
ماه من! امشب سراغ از من دلگیر گیر
حال که دیدی شده شام گرفتار تار