گاهی گریزان از تو و گاهی گریزان از خودم

شاعر: محمدحسین بهرامیان

07 مرداد 1393 | 2531 | 0
من کیستم؟ من کیستم؟  مردی هراسان از خودم
هر لحظه بر می خیزم از خوابی پریشان، از خودم
 
در بی نشانی های خود دنبال من بودم ولی
بی پرسه دور افتاده ام  چندین خیابان از خودم
 
تا چشم می بندم جهان در سایه پنهان می شود
من چشم پوشی می کنم اینگونه آسان از خودم
 
من می توانم بگذرم اینگونه آسان از تو  و ...
از درد های ساده ی پیدا و پنهان از خودم
 
آهو تویی، صحرا منم، اما دلم آرام نیست
گاهی گریزان از تو و گاهی گریزان از خودم
 

...

دیگر مپرس از من نشان، در بی نشانی ها گمم
دیگر نمی دانم جز این، چندین و چندان از خودم
 
بارانم و می خواستم در ناله پیدایم کنی
ردّی اگر نگذاشتم در این بیابان از خودم
 
عمری نفس فرسوده ام در زیر بار زندگی
با مرگ می گیرم ولی، یک روز تاوان از خودم
 
باید مرا راهی کنی با آیه های اشک خود
یک روز باید بگذرم از زیر قرآن از خودم
 
من دور خواهم شد شبی، از بغض سرد ایستگاه
یک نرمه باران از تو و  چندین زمستان از خودم
 
موجی وزید از هرچه هیچ، آب از سر دریا گذشت
بگذار من هم بگذرم این گونه آسان از خودم
 
با حذف چند بیت

محمدحسین بهرامیان

  • متولد:
  • محل تولد:
  • دانشجوی دوره ی دكتری ادبیات فارسی
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.