وقتی که زلفت فرو ریخت، حجم پریشانی ات را
آیینه ها خواب دیدند، آغوش نورانی ات را
اشکی که در بغض دل بود، جاری شد ای راهيِ کوچ
وقتی که نی شعله سر داد، آهنگ هجرانی ات را
شصت و سه دیوار شب را، با بال ماتم پریدی!
جز روح چشمه نفهمید، پرواز روحانی ات را!
ای چلّه نوش ریاضت، ما در نگاه وداعت
دیدیم چون نبض دریا، چشمان بارانی ات را!
نسلی که در عشق با تو، پیمان اندیشه بستند
با جهل خود مُثله کردند، پیغام قرآنی ات را!
آن تیره روزان شب پوش، مثل غباری در آفاق
در قابِ هستی ندیدند، تصویر انسانی ات را!
در نقطه ی کور تاریخ، هم خوابه ی خاک و گل شد
آن کس که در خواب می دید، رؤیای ویرانی ات را