یک شب به چشم های تو ایمان می آورم

شاعر: مرتضی مصلح

۱۸ شهریور ۱۳۹۳ | ۲۱۹۸ | ۳


یک شب به چشم های تو ایمان می آورم
در راه سبز آمدنت جان می آورم

در امتداد غربت این جاده ها عزیز
ایمان به بی پناهی انسان می آورم

گفتی که قلب های پریشان بیاورید
باشد، به روی چشم، پریشان می آورم

عمری شبیه عابر این چشم های خیس
هر شب، برای پنجره باران می آورم

وقتی که چشم های تو لبخند می زنند
از من تو جان بخواه، به قرآن می آورم!

 

مرتضی مصلح

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 3 رای


نظرات

رسایی
۱۱ خرداد ۱۴۰۱ ۰۳:۵۵ ب.ظ
این شعر سرقتی است از شعر دکتر گودرززی مال سال حدود 69


کم کم به چشمهاي توايمان ميآورم

درپيش پاي آمدنت،جان ميآورم



در غربت قديمي اين وسعت عبوس

ايمان به بي پناهي انسان مي آورم



گفتي که قلبهاي پريشان بياوريد

باشد قبول است!پريشان ميآورم



آه اي يقين گمشده! بازت نمينهم

در پيشگاه چشم تو باران ميآورم



اي سفره هاي خالي غربت برايتان

ازدوردست دهکده،مهمان ميآورم!



لبخندوشادماني و احساس وعشق را

با دستهاي گرم پر از نان مي آورم



ازکوچه هاي خاطره ازکوچه هاي ياد

يک دسته گل،به يادشهيدان ميآورم

يدا... گودرزي

مقدم
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۴۳ ق.ظ
بیت ای بیکرانه گمشده در خاطرات من
در پیشگاه چشم تو باران میآورم رو ندیدم

مقدم
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۴۲ ق.ظ
چقدر این سه رو دوست دارم