پرنده باشم و از آسمان جدا باشم؟
فقط به قدر قفس خواستی رها باشم؟
پرنده باشم و بالم به ابرها نخورد؟
به دام و دانه ی این خاک مبتلا باشم؟
دلم چگونه نلرزد برای آبی ها
اسیر خط خطی میله ها چرا باشم؟
چقدر قیچی و سنگ و چقدر قیچی و سنگ؟
شکسته بال بمانم همیشه تا باشم؟
گلوی ترد من از شور واژه لبریز است
نگفته بودی خاموش و بی صدا باشم!
به من بگو که نباشم! به من بگو که بمیر
ولی نخواه که از آسمان جدا باشم...