غزل یکصد و شصت و دوم

شاعر:

24 آذر 1393 | 2580 | 0

مگر، این بادخوش ، از راه عشق آباد ، می آید؟

که بوی عشق های کهنه ، ازاین باد ، می آید

کجا و کی ، دراین اقلیم ، بی معنی است ، این عشق است

وعشق ازبی « زمان » ، از « ناکجا آباد » می آید

به هفت آرایی مشاطه گان ، او را نیازی نیست

که شهر آشوب من ، با حسن مادرزاد می آید

« هراس از باد هجرانی نداری؟ » - وصل می پرسد -

و ازعاشق جواب « هر چه باداباد » می آید

جهان انگار ، در تسخیر شیرین است و تکثیرش

که از هر سو ، صدای تیشه ی فرهاد می آید

گشاده سینگی کن ، عشق اگر بسیار می خواهی

که سهم قطره ودریا ، به استعداد می آید

همایون بادعشق ، آری ، اگر چه شکوه ازگل را ،

درآوازه چکاوک ، غلتی ازبیداد می آید

مجزا نیستند از عشق ، وصل و فصل و نوش و نیش

شگفتا او ، که با ترکیبی از اضداد ، می آید

توبوی نافه را ، از باد ، می گیری و می نوشی

من از خون دل آهوی چینم ، یاد می آید

مده بیمم زموج آری که خود ترجیع توفان است

که در پروازهای مرغ دریا زاد ، می آید

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.6 با 5 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.