شِعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست

شاعر: محمدکاظم کاظمی

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۱۹۱۲ | ۰
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است

چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت

ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آماده ی طغیانت کرد

پس از آن پیشرو بوالهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت

هُبلی گشته، به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده

راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزه ی نوبر چه کند؟ آن کردی

چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دین کامل شده و مردم ناکامل را

غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کور بینا شده را گوهر و شبْ تاب یکی است

شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفین و جمل نشناسد

شِعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست

کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت

از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیک تر است
سوسمار از شکم و کیسه ی پُر نیک تر است

ای بشر! عهد حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا

تا از این پس نرود گفته ی پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت

محمدکاظم کاظمی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 2 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.