نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

شاعر: علیرضا قزوه

18 شهریور 1394 | 2911 | 0


شب و روزم گذشت، به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو

دل اگر نشکند، به چه ارزد نماز؟
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو

نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسب حال، نه یکی گفت و گو

نه به خود آمدم، نه زِ خود می روم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو

همه جا زمزمه ست، همه جا همهمه ست
همه جا «لا شریک...»، همه جا «وحده...»

نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو

نشوی تا حزین، هله! با می نشین
هله! سرکن غزل، هله! ترکن گلو

به سر آمد اجل، نسرودم غزل
همه اش هوی و های، همه اش های و هو

هله! امشب ببر به حبیبم خبر
که غمش مال من، که دلم مال او

هله! از جان جان، چه نوشتی؟ بخوان!
هله! گوش گران! چه شنیدی؟ بگو!

ببریدم به دوش، به کوی می فروش
که شرابم شراب، که سبویم سبو

علیرضا قزوه

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.14 با 21 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.