وقتی مُردَم
اسکلتم را رنگ بزنید و
به آزمایشگاه مدرسه ای هدیه کنید
خودم برای همه توضیح می دهم:
بچّه ها
این جای خالی قلب است
که با کوچک ترین بی احتیاطی
آتش می گیرد
این کمر خم شده ای ست
که سال ها سایه اش را کول کرد
و این
پاهای قلم شده ای ست
که وقتی شعر می نویسم
در را کوبید و
برای همیشه رفت
حالا یک اسکلت روی ویلچر
شب ها
هلال های پازل ماه را می چیند
روزها
با فرمان از جلو نظام
لبخند ها را
پشت شیشه
به صف می کند