من درهمین شروع غزل مات مانده ام
حیران سرگذشت نفس هات مانده ام
خیمه، حریق، همهمه، شمشیر، دست، سر
مبهوت در هجوم اشارات مانده ام
«هَل من...» چه بر صحیفه ی سی پاره رفته است؟
در گردباد چرخش «آیات» مانده ام
من، های های، زخم تورا ضجّه می زدم
مجروح آن ترنّم «هیهات…» مانده ام
خورشید- سوگوار تو می سوخت- می سرود
یک اخگر از حریم ملاقات مانده ام
باید شهید بود و تو را خون چکان سرود
شرمنده ام… اسیر عبارات مانده ام