انگار خدا هم به مرخصی رفته است

شاعر: حمیدرضا شکارسری

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۳۲۲۶ | ۰
خورشید
شب ها به مرخّصی می رود
ماه
روزها
و باغ به مرخصی می رود
پاییز  و زمستان ها
رودخانه به مرخصی می رود
دریا
ستاره
پشت ابر
اصلاً همین دور و بر خودم
کارمندها به مرخصی می روند
کارگرها
کتاب ها
روزنامه ها به مرخصی می روند
نزدیک ترها؟
موهایم
بر باد
سه تارم
بر رف به مرخصی رفته است
و دندان هایم
که شب ها در لیوان لبخند می زنند
من اما چهل سال است به مرخصی نرفته ام
و انگار خدا هم به مرخصی رفته است
که هر چه صدایش می کنم
درخواست مرخصی ام
امضا نمی شود...

حمیدرضا شکارسری

  • متولد:
  • محل تولد: تهران
  • لیسانس زمین شناسی
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.5 با 2 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.