در استکان غزل چای گرم می ریزی؟
شاعر: نغمه مستشارنظامی
۰۳ خرداد ۱۳۹۱ |
۵۲۹۹ |
۰
آهای همسفر شعرهای پاییزی
در استکان غزل چای گرم می ریزی؟
ببین صدای سکوتم گرفته مثل دلم
بیا به خاطر من حرف تازه ای، چیزی
بگو که شوق شکوفایی ام شکوفه دهد
و باورم بشود از بهار لبریزی
نگاه کن به نگاهم بگو که یادت هست
که هفت ثانیه قبل از طلوع برخیزی
و هفت بار بگویی که باز عاشق باش
و هفت آینه در هفت شب بیاویزی
چهل غزل به چهل صادقانه هدیه کنی
و از هر آن چه به جز عاشقی بپرهیزی!
صدای باد می آید، کجاست برگ عبور؟
به روی شانه ی افرا؟ چنار؟ تبریزی؟
و یا به روی زمین، زیر پای سادگی ات
کنار دفتر این شعرهای ناچیزی
که پاره های دل و تکّه های روح من اند
و یادگاری باران خاطر انگیزی
که بر سطوح سخن های خشک می بارید
و می سرود غزل شعرهای پاییزی!