پس آیه ها به زبان می روند و می آیند
شاعر: نغمه مستشارنظامی
۰۳ خرداد ۱۳۹۱ |
۲۱۷۵ |
۰
شب است پیر و جوان می روند و می آیند
فرشته ها نگران می روند و می آیند
شبیه ساعت سرخی، دو ماهی قرمز
میان حوض زمان می روند و می آیند
دری که سوخته باشد چگونه بسته شود؟
چنان که سینه زنان می روند و می آیند
گلی که خم شده از زیر چشم می بیند
که غنچه هاش چنان می روند و می آیند
که شانه های پدر در سکوت می لرزند
و درد و اشک نهان می روند و می آیند
زمان کم است علی جان وصیتی دارم
دو چشم خسته تان می روند و می آیند
صدا صدای تو اما غریب و محزون است
و لحظه ها که دوان می روند و می آیند
به روی گونه تو ردّ محو لبخندی است
پس آیه ها به زبان می روند و می آیند
و بعد بغض فروخفته ای که می ترکد
و رودهای روان می روند و می آیند
به روی دوش تو را می برند تا دریا
و قرن ها پس از آن می روند و می آیند
و قرن ها پس از آن، دسته دسته چلچله ها
به سوگ یاس جوان می روند و می آیند
به عشق توست اگر از زمین نمی کوچند
که عاشقان ز جهان می روند و می آیند!