نجمه جان! باید بمانی...شعر خواهش می کند!
پلک های مهربانت را نوازش می کند
چشم های مهربانت را به رویم باز کن
جبرییل واژه ها دارد نیایش می کند!
بیت ها و واژه ها، لیقه، مرکّب، من، دوات...
ها...دوا...این است این ابری که بارش می کند
ابر چشمان هزاران شاعر بی ادّعا
درد را هرچند هم سنگین، کم ارزش می کند
دردهای آشنایی، درهای آشنا
درد یک عمر است با عاشق کشاکش می کند
شعر در وا می کند، قلب تو زیبا می زند
شعر در وا می کند تا...درد کرنش می کند
هر تپش یک بیت...بیتی محکم و سرخ و رسا
مصرع آخر چه با این قلب سرکش می کند؟
خوب می دانم چه دردی می کشی همدرد من
آن زمان که شعر روحت را نوازش می کند