در خویش مثل نقطه ی پرگار مانده است
شاعر: علیرضا بدیع
۱۱ خرداد ۱۳۹۱ |
۱۰۷۸۹ |
۰
دارایی اش سری است که بر دار مانده است
مردی که پیش دوست بدهکار مانده است
سرگشته است و راه به بیرون نمی برد
در خویش مثل نقطه ی پرگار مانده است
هم رفتن اش خطاست و هم بازگشتن اش
چون ارّه در گلوی سپیدار مانده است
از تیغ آبدیده و باریک بین دوست
سرها به باد رفته و دستار مانده است
از تنگنای سینه ی خود آه می کشد
گنجی که زیر سلطه ی آوار مانده است:
آه! ای نسیم صبح برآورده کن مرا
شمعی به اشتیاق تو بیدار مانده است...